خودشناسی و خداشناسی
راه رسیدن به معرفت النفس و معرفت الله چیست؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : جمعه 1396/10/22 ساعت 11:30
این پرسش ناظر به روایت مشهورى از حضرت على(علیهالسلام) است كه فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»1؛ «هر كه خود را شناخت، خداى خویش را شناخته است».
منظور از معرفت نفس، شناخت شخصیت و انسانیت انسان است؛ یعنى، آدمى باید «نفس»، یا «روح» و یا «حقیقت» خود را بشناسد تا بداند كه چه بوده و چه شده و چه مىتواند باشد؟2
خداوند متعال با لحنى تأملبرانگیز به این معرفت تأكید فرموده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»3؛ «اى كسانى كه ایمان آوردهاید! به خود و حقیقت خویش توجه كنید و خود و حقیقت خویش را بیابید. اگر شما به صراط مستقیم هدایت یافتید، انحراف دیگران به شما ضرر نمىرساند و برگشت همه شما به سوى اللَّه است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روشتان آگاه خواهد كرد».
با توجه به اینكه آخر آیه، از برگشتِ همه به سوى حضرت حق و نایل گشتن همه به نتایج حركات و اعمالشان در روز لقاى پروردگار خبر مىدهد، توصیه به معرفت نفس و شناخت حقیقت خود، معناى ژرفترى مىیابد. با این دیدگاه معناى روایت «من عرف نفسه فقد عرف ربه» این خواهد شد: هر كس خود را آن چنان كه هست و مظهر و جلوهگاه وجه حق است، بشناسد؛ پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود.
درباره چگونگى دستیابى به معرفت نفس، تذكر چند نكته بایسته است:
یكم. تهذیب نفس و حصول كمال آن، متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است.
دوم. شناخت نفس در حقیقت شناخت «راه» و «راهرو» است؛ چرا كه نفس انسانى، به سوى خدا سلوك مىكند (رهرو) و راهى را كه آدمى باید در رسیدن به خدا طى كند، همان مراتب نفس خویش است كه با گذر از هر مرتبه از آن، به مرتبه بالاتر صعود مىكند (راه). مهمتر آنكه بر طبق آیه شریفه، غایت این راه خداوند متعال است. پس آدمى باید همیشه در یاد خدا باشد؛ چرا كه اگر آدمى غایت راه را فراموش كند؛ خود راه را نیز فراموش مىكند. پس فراموشى خدا، فراموشى نفس را به دنبال خواهد داشت.
سوم. معرفت مورد تأكید منابع اصیل اسلامى، شناختى است كه وسیلهاى براى معرفت خداوند قرار مىگیرد؛ نه شناختى كه براى امور دیگر مقصود باشد.
چهارم. براساس منابع قرآنى و روایى، این شناخت باید به عنوان یك اصل عملى؛ یعنى، حركت به سوى كمال باشد؛ وگرنه صرف شناخت نفس از جهت علمى و نظرى، تنها آشنایى با مفاهیم است.4
در حقیقت، امرى كه انسان را به شهود وجه حق مىرساند، شناخت حقیقت خود و حركت به سوى مقام اصلى خویش و كمال است و این امر، جز با عمل و تحصیل تقوا میسر نخواهد بود.5
عطار خیلى زیبا در چند بیت، شرایط تحصیل تقوا را بیان كرده است:
چون فرود آیى به وادىّ طلب
پیشت آید هر زمانى صد تعب
صد بلا در هر نفس اینجا بود
طوطىِ گردون مگس اینجا بود
جدّ و جهد اینجات باید سالها
زانكه اینجا قلب گردد حالها
مِلك اینجا بایدت انداختن
مُلك اینجا بایدت در باختن
در میان خونْت باید آمدن
وزهمه بیرونْت باید آمدن
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاك كرد از هر چه هست
چون دل تو پاك گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نورِ ذات
چون شود آن نور بر د ل آشكار
در دل تو یك طلب گردد هزار6
افزون بر آنچه گفته شد، معرفت نفس از دو سو مىتواند به معرفت ربّ بینجامد:
نخست آنكه بدانیم حقیقت وجودى انسان، عین ربط، وابستگى و نیازمندى محض به خداى متعال است و از خود هیچ استقلالى ندارد. از این رو تمام وجود ما و متعلقات آن از خدا و متعلق به او است: «اِنَّا لِلَّهِ».7 او حقیقت پایدارى است كه هستىبخش مطلق و عطاكننده همه كمالات به موجودات از جمله انسانها است: «هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ»8؛ بدون آنكه نیازى به كسى یا چیزى داشته باشد: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».9
اینها حقایقى است كه با دریافت حضورى و شهودى، و رفع موانع معرفت - از قبیل غفلت ناشى از سرمستى و غوطهور شدن در شهوات و دنیاطلبى و دنیادوستى - قابل وصول است.10
دوم آنكه با شناخت توانمندىهاى ظاهرى و باطنى آدمى و اعتراف به ناشناخته ماندن تمام اسرار وجودی انسان و سرگشتگى در درك حقیقت روح، از یك سو مىتوان به جلوهاى از شناخت خداوند دست یافت؛ و از سوی دیگر به كوتاهی خود نسبت به درك مقام ذات غیبیه خداوند متعال، اعتراف كرد.
1 عبدالواحد بن محمد، آمدى تمیمى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ص 232.
2 براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر . ك : حسن، حسنزاده آملى، دروس معرفت نفس؛ محمد، شجاعى، مقالات، ج 1.
3 مائده (5)، آیه 105.
4 سیدمحمدحسین، طباطبایى، المیزان، ج 6، ص 163 - 169.
5 براى آگاهى بیشتر نگا: محمد، شجاعى، مقالات، ج 2 و 3.
6 عطار، نیشابورى، منطق الطیر، صص 180 - 181.
7 بقره (2)، آیه 156.
8 بقره (2)، آیه 255؛ آلعمران (3)، آیه 2؛ طه (20)، آیه 111.
9 فاطر (35)، آیه 15.
10 اعراف (7)، آیه 179.
منبع : پرسمان/ معارف
منظور از معرفت نفس، شناخت شخصیت و انسانیت انسان است؛ یعنى، آدمى باید «نفس»، یا «روح» و یا «حقیقت» خود را بشناسد تا بداند كه چه بوده و چه شده و چه مىتواند باشد؟2
خداوند متعال با لحنى تأملبرانگیز به این معرفت تأكید فرموده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»3؛ «اى كسانى كه ایمان آوردهاید! به خود و حقیقت خویش توجه كنید و خود و حقیقت خویش را بیابید. اگر شما به صراط مستقیم هدایت یافتید، انحراف دیگران به شما ضرر نمىرساند و برگشت همه شما به سوى اللَّه است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روشتان آگاه خواهد كرد».
با توجه به اینكه آخر آیه، از برگشتِ همه به سوى حضرت حق و نایل گشتن همه به نتایج حركات و اعمالشان در روز لقاى پروردگار خبر مىدهد، توصیه به معرفت نفس و شناخت حقیقت خود، معناى ژرفترى مىیابد. با این دیدگاه معناى روایت «من عرف نفسه فقد عرف ربه» این خواهد شد: هر كس خود را آن چنان كه هست و مظهر و جلوهگاه وجه حق است، بشناسد؛ پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود.
درباره چگونگى دستیابى به معرفت نفس، تذكر چند نكته بایسته است:
یكم. تهذیب نفس و حصول كمال آن، متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است.
دوم. شناخت نفس در حقیقت شناخت «راه» و «راهرو» است؛ چرا كه نفس انسانى، به سوى خدا سلوك مىكند (رهرو) و راهى را كه آدمى باید در رسیدن به خدا طى كند، همان مراتب نفس خویش است كه با گذر از هر مرتبه از آن، به مرتبه بالاتر صعود مىكند (راه). مهمتر آنكه بر طبق آیه شریفه، غایت این راه خداوند متعال است. پس آدمى باید همیشه در یاد خدا باشد؛ چرا كه اگر آدمى غایت راه را فراموش كند؛ خود راه را نیز فراموش مىكند. پس فراموشى خدا، فراموشى نفس را به دنبال خواهد داشت.
سوم. معرفت مورد تأكید منابع اصیل اسلامى، شناختى است كه وسیلهاى براى معرفت خداوند قرار مىگیرد؛ نه شناختى كه براى امور دیگر مقصود باشد.
چهارم. براساس منابع قرآنى و روایى، این شناخت باید به عنوان یك اصل عملى؛ یعنى، حركت به سوى كمال باشد؛ وگرنه صرف شناخت نفس از جهت علمى و نظرى، تنها آشنایى با مفاهیم است.4
در حقیقت، امرى كه انسان را به شهود وجه حق مىرساند، شناخت حقیقت خود و حركت به سوى مقام اصلى خویش و كمال است و این امر، جز با عمل و تحصیل تقوا میسر نخواهد بود.5
عطار خیلى زیبا در چند بیت، شرایط تحصیل تقوا را بیان كرده است:
چون فرود آیى به وادىّ طلب
پیشت آید هر زمانى صد تعب
صد بلا در هر نفس اینجا بود
طوطىِ گردون مگس اینجا بود
جدّ و جهد اینجات باید سالها
زانكه اینجا قلب گردد حالها
مِلك اینجا بایدت انداختن
مُلك اینجا بایدت در باختن
در میان خونْت باید آمدن
وزهمه بیرونْت باید آمدن
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاك كرد از هر چه هست
چون دل تو پاك گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نورِ ذات
چون شود آن نور بر د ل آشكار
در دل تو یك طلب گردد هزار6
افزون بر آنچه گفته شد، معرفت نفس از دو سو مىتواند به معرفت ربّ بینجامد:
نخست آنكه بدانیم حقیقت وجودى انسان، عین ربط، وابستگى و نیازمندى محض به خداى متعال است و از خود هیچ استقلالى ندارد. از این رو تمام وجود ما و متعلقات آن از خدا و متعلق به او است: «اِنَّا لِلَّهِ».7 او حقیقت پایدارى است كه هستىبخش مطلق و عطاكننده همه كمالات به موجودات از جمله انسانها است: «هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ»8؛ بدون آنكه نیازى به كسى یا چیزى داشته باشد: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».9
اینها حقایقى است كه با دریافت حضورى و شهودى، و رفع موانع معرفت - از قبیل غفلت ناشى از سرمستى و غوطهور شدن در شهوات و دنیاطلبى و دنیادوستى - قابل وصول است.10
دوم آنكه با شناخت توانمندىهاى ظاهرى و باطنى آدمى و اعتراف به ناشناخته ماندن تمام اسرار وجودی انسان و سرگشتگى در درك حقیقت روح، از یك سو مىتوان به جلوهاى از شناخت خداوند دست یافت؛ و از سوی دیگر به كوتاهی خود نسبت به درك مقام ذات غیبیه خداوند متعال، اعتراف كرد.
1 عبدالواحد بن محمد، آمدى تمیمى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ص 232.
2 براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر . ك : حسن، حسنزاده آملى، دروس معرفت نفس؛ محمد، شجاعى، مقالات، ج 1.
3 مائده (5)، آیه 105.
4 سیدمحمدحسین، طباطبایى، المیزان، ج 6، ص 163 - 169.
5 براى آگاهى بیشتر نگا: محمد، شجاعى، مقالات، ج 2 و 3.
6 عطار، نیشابورى، منطق الطیر، صص 180 - 181.
7 بقره (2)، آیه 156.
8 بقره (2)، آیه 255؛ آلعمران (3)، آیه 2؛ طه (20)، آیه 111.
9 فاطر (35)، آیه 15.
10 اعراف (7)، آیه 179.
منبع : پرسمان/ معارف
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .